loading...
ლ❤غمکده عشق❤ლ
علی بازدید : 9 جمعه 07 آذر 1393 نظرات (2)

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس می کردیم…

می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا اینکه یه روز

علی نشست رو به رومو

گفت…اگه مشکل از من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو چی؟گفت:من؟

گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضر

بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز

علی بازدید : 18 یکشنبه 20 مهر 1393 نظرات (0)

غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق
یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق
بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار
اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار
زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی
رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی
آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک
اون صـدای مهـربون، نه سـکــوت ســرد خــاک
     تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود
دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود
تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری
تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری
پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل سیاهی
تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی
داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن
رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون
تو سـفر کردی به خـورشـید، رفتی اونور دقایق
منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق
نمـیـخـوام بی تو بمـونم، بی تـو زندگی حرومــه
تو که پیش من نبـاشـی، هـمـه چـی برام تمـومه
عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک
گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت تو ای خاک
نزاری تنها بمونـه، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش
شونه کن موهاشو آروم، شـبا قصـه گو بـراش باش
و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره
پاکشـیـد از آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره
اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم
بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم
ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد
روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد
بـه خـدا نـمــیـری از یاد.

علی بازدید : 20 شنبه 19 مهر 1393 نظرات (0)

 آنکه می رود فقط می رود


ولی آنکه می ماند درد می کشد،


غصه می خورد،


بغض می کند،


اشک می ریزد و تمام اینها روحش را به آتش می کشد


و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت


آرام آرام خاکستر می شود …


آری ، این است


خاصیت عشق یک طرفه …

 

غم

 

چقدر تازگی دارد برایم...


روزهایی که به امید آمدن کسی دل خوش نیستم...


و شبهایی که از نیامدنش دلگیر نمیشوم!!!


بی کسی هم عالمی دارد...

علی بازدید : 26 شنبه 19 مهر 1393 نظرات (0)

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم

 

حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم...

 

این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش

 

اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش...

 

اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره

 

بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره..


 

 

یادته یادگاری نوشتی رو دیواری

 

که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری

 

حالا می خوایی بری من و بزاری تنها

 

منم بدون تو می شم بی خیال دنیا

 

نه که گِله کنم نه اصلا گِله ای نیست

 

تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس

 

هر کسی واسه خودش یه خدایی داره

 

نه که نفرینت کنم نه این رسم روزگاره...

علی بازدید : 22 شنبه 19 مهر 1393 نظرات (0)

بی تو همدمم شده قلم و کاغذ تنها

 

چیزی که ازت دارم یه عکس پارست

 

اونم همدمی واسه این دل سادست

 

با اون خاطره هایی که واسم شیرین و تلخه

 

بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخته

 

دفتر خاطراتت و تو خلوتت بسوزون

 

یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون

 

اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی

 

حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی

 

کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه

 

خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه....!

 

 

 

به دریا شکوه بردم از شب دشت

 

وزین عمری که تلخِ تلخ بگذشت

 

به هر موجی که گفتم غم خویش

 

سری میزد به موج و باز میگشت....!

 

از ته دلم دوست دارم

علی بازدید : 9 شنبه 19 مهر 1393 نظرات (0)
علی بازدید : 18 جمعه 24 مرداد 1393 نظرات (0)

 

 

همیشه از همان  ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم  و کابوس خداحافظی

را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد

خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .

.

.

.

.

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم / خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم / در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

.

.

.

.

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد / و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ / چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

.

.

.

.

روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای

خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم . . .

.

.

.

.

.

پرستو ها چرا پرواز کردید / جدایی را شما آغاز کردید

خوشا آنانکه دلداری ندارند / به عشقو عاشقی کاری ندارند

خداحافظ برای تو  رهایی / برای من فقط درد جدایی

خداحافظ برای تو چه آسان / ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان

خداحافظ

.

.

.

.

خداحافظ طلوعم / خداحافظ غروبم

خدا حافظ تو ای تنها امیدم / خداحافظ تو ای تنها امیدم . . .

.

.

.

.

.

.

از دست دادمت ، به راحتی یک نفس ، به آسانی یک پلک ، سخت ست ؛ ولی انگار باید

بگویم خداحافظ .ای تمام آن چه دارای ام بودی در این روزگار سخت ، خداحافظ .

..

علی بازدید : 18 سه شنبه 21 مرداد 1393 نظرات (0)

دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت

نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت اما یکنفر را دوست داشت

دلداده اش را ”  با او چنین گفته بود :

« اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای

یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد »

و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد

که حاضر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد

و دختر آسمان را دید و زمین را ، رودخانه ها و درختها را

آدمیان و پرنده ها را و نفرت از روانش رخت بر بست

دلداده به دیدنش آمد و یاد آورد وعده دیرینش شد :

« بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام »

دختر برخود بلرزید و به زمزمه با خود گفت :

« این چه بخت شومی است که مرا رها نمی کند ؟ »

دلداده اش هم نابینا بود

و دختر قاطعانه جواب داد : قادر به همسری با او نیست

دلداده رو به دیگر سو کرد که دختر اشکهایش را نبیند

و در حالی که از او دور می شد گفت

« پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی . . .»

 

 

دوستان خوبم :

هستند کسانی که  فقط به آن اندازه که به شما احتیاج دارند

به شما احترام میگذارند ، و چه سخت است . . .

باخت زندگی ، باخت عشق . . .

به خاطر . . . ؟

.

علی بازدید : 12 سه شنبه 21 مرداد 1393 نظرات (0)



به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

.

علی بازدید : 10 پنجشنبه 16 مرداد 1393 نظرات (0)

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد.
اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت.
هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر
پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟
چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

.

علی بازدید : 12 پنجشنبه 16 مرداد 1393 نظرات (0)

 

جلسه محاکمه عشق بود

و قاضی عقل

و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود

یعنی فراموشی

قلب تقاضای عفو عشق را داشت

ولی همه اعضا با او مخالف بودند

قلب شروع کرد به طرفداری از عشق

*آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن او را داشتی*

*ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی*

*یا تو ای لب مگر تو نبودی که در آتش بوسه زدن به او می سوختی*

*دستها،پاها و ... با شما هستم حالا چی شده این چنین با او مخالفید

همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند

تنها عقل و قلب در جلسه ماندند

عقل گفت: دیدی قلب همه از عشق بی زارند

ولی من متحیرم با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده

چرا هنوز از او حمایت می کنی

قلب نالید : که من بدون وجود عشق دیگر قلب نخواهم بود

و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کارثانیه قبل را تکرار می کنم

و فقط با عشق می توانم یک قلب واقعی با شم

پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم

علی بازدید : 15 چهارشنبه 15 مرداد 1393 نظرات (0)

 

PIC-313-1313424812

 

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی 

اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.

دختر لبخندی زد و گفت ممنونم

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد…

 

حال دختر خوب نبود..

نیاز فوری به قلب داشت..

از پسر خبری نبود..

دختر با خودش میگفت :

میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی

و به خاطر من خودتو فداکنی..

ولی این بود اون حرفات..

حتی برای دیدنم هم نیومدی…

شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم..

آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…

چشمانش را باز کرد… دکتر بالای سرش بود.

به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟

دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.

شما باید استراحت کنید..

درضمن این نامه برای شماست..!

دختر نامه رو برداشت.

اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد.

بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:

سلام عزیزم.

الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.

از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم

میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..

پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..

امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.

(عاشقتم تا بینهایت)

دختر نمیتوانست باور کند..

اون این کارو کرده بود..

اون قلبشو به دختر داده بود..

آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..

و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…!

.

علی بازدید : 9 شنبه 11 مرداد 1393 نظرات (0)

می خواهم عمرم را با دست های مهربان تو اندازه بگیـــرم...

برگــــــــــــرد...!

باور کن تقصیر من نبود...

من فقط می خواستم یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنـم...

.

من چشمهایـــم را بستم و تو قایــم شدی. ..
من هنـــوز روزها را می شــمارم.!..
و تـــو پیدا نمیشوی !...
یا من بازی را بلــد نیستم !
یا تو جر زدی!

.

شهر من اینجا نیست !
اینجا
آدم که نه!
آدمک هایش، همه ناجور رنگ بی رنگی اند!
و جالب تر !
اینجا هر کسی
هفتاد رنگ بازی میکند

.

به هیچ روزی پس ات نمی دهم به هیچ ساعتی... به هیچ دقیقه ای به هیچ قیمتی !

سخت چسبیده ام تمامت را آخه مگه تورا ساده بدست آوردم که زود از دستت بدم عشق بازیچه نیست...

زندگی است...

علی بازدید : 21 یکشنبه 05 مرداد 1393 نظرات (0)

خدایا واقعا چه گناهی کردم

این همه ادم خوش بخت چی میشد منم یکی از اونا باشم

چیز زیادی ازت نخواستم

 میدونم همین سلامتی رو بهم دادی همیشه مدیونتم همین خانواده که بهم دادی

ولی خدا چی میشد یه لطفی میکردی عشقمم بهم میبخشیدی

سندش رو به نامم میزدی تا این گرگ ها نتونن از دستم درش بیارن

خدا دیگه نمیتونم وقتی میبینم اونایی که با عشق هاشون حرف میزنن میخندن

واقعا دیگه نمیتونم چی میشد منم با عشقم میگفتم میخندیدم

چرا خندرو ازم گرفتی چرا بهم گریه بخشیدی تو که بخشنده هستی خندرو هم بهم ببخش

میدونم من بنده زیاده خواهی هستم ولی خدا  چی کار کنم نمیتونم یا جونمو بگیر  یا خندرو بهم بر گردون

 دیگه از بس گریه کردم چشام داره کم سو میشه

 دیگه طاقت ندارم تا این جا هم که تحمل کردم به لطفخودت بوده

علی بازدید : 17 شنبه 04 مرداد 1393 نظرات (0)

هیچوقت برنگرد...

میدانی؟

وقتی قبل از برگشتن فعل رفتنی در کار باشد،

محبت خراب می شود،

محبت ویران می شود،

محبت هیچ می شود،

باور کن یا برو یا بمان...

اما اگر رفتی، هیچوقت برنگرد...

هیچوقت

به زخم هایم می نگری؟

درد ندارد دیگر روزی که رفتی مرگ تمام دردهایم را با خودش برد مرده ها درد نمی کشند...!

از تو خواهشی دارم برنگرد دیگر زنده ام نکن

...

علی بازدید : 6 شنبه 04 مرداد 1393 نظرات (0)

آخـه خـــدا جـون ، قـربـونِ بــزرگیـت

وفـــای ســَــگ بـه چـه کارمون میـاد ؟!

یــه فـکــری بـه حـالِ آدمـات می کـردی 

 

هَــرکه مــی خــواهـی بـــاش

ایـن عادت مُـــشتَــرک انسـانهــاســت

تـــو نیــز، روزی، ســاعـتی، لـَحظــه ای

احــساس خـواهـی کـرد کـــه . . .

هیــچکــس دوسـتت نــدارد ...!

 

ایـن روزهـا...

هـر نفـس درد اسـت که می کشـم!!!

در نبـودت...

ای کـاش بـودی یا اصلا نـبودی!

ایـن که هستـی و کنـارم نـیستـی...

دیـوانه ام مـی کنـد...

بـفـهـم بـی انـصــاف

علی بازدید : 9 جمعه 03 مرداد 1393 نظرات (0)

زندگی به مرگ گفت چرا آمدن تو رفتن من است ؟ چرا خنده ی تو گریه ی من است ؟

مرگ حرفی نزد!!!

زندگی دوباره گفت من با آمدنم خنده می آورم و تو گریه؛ من با بودنم زندگی می بخشم و تو نیستی...

مرگ ساکت بود زندگی گفت رابطه ی من و تو چه غريب است !!!

زنده کجا ، گور کجا ؟ دخمه کجا ، نور کجا ؟ غصه کجا ، سور کجا ؟

اما مرگ تنها گوش می داد...

زندگی فریاد زد دیوانه، لااقل بگو چرا محکوم به مرگم ؟؟؟

و مرگ آرام گفت تا بفهمی که تو و دیوانگی و عشق و حسرت چه بیهوده ای

.....

علی بازدید : 15 جمعه 03 مرداد 1393 نظرات (0)

روز مــرگـم בر آخــریــن نــفـس

فـقـط یـڪـ چــیـز بــہ او خــوآھـم گــفـت:

اونــطــورے نــہ...

ایــنطــورے مـیـرטּ...!

 

مـے گـ ـوینـ ـد:

مـ ـ ـرگ حـ ـ ـقا َسـ ـ ـت

פֿُـ ـدایـ ـا

حـ ـ ـقــم را مے פֿواهم...

 

لامــــصــب

وقتــي مـے گيــرב ول نمے ڪـنـב !

בلــم رآ مـے گــويــم...

نَـبیـن ڪــه مـے خنــבم !

مــن یـڪــی...

بـــآפּر ڪـــرבم...

ڪــــآرم از "گـــــریــه" گـذشتـه !!!

چــه خــوش خـیـآل اسـت!

فــآصلــه رآ مــے گویــم

بــه خـیآلـش تـــو رآ از مــن בور ڪــرבه

علی بازدید : 16 دوشنبه 23 تیر 1393 نظرات (1)



دلم می خواهد ترانه ی خداحافظی را بنویسم ،

واژه ها فرار می کنند .

دلم طاقت نمی آورد .

اشک ها امان نمی دهند ...

نمی دانم ، شاید من هم روزی بی خداحافظی بروم !
علی بازدید : 13 دوشنبه 23 تیر 1393 نظرات (0)


ســالــها بــعــد

من در کنار یک مرد زندگی میکنم ،
مردی که اسمش تو شناسنامم ثبت شده و همسر من محسوب میشه،
مردی که شاید من زنِ رویاهاش باشم اما ،
اون هیچ وقت مرد رویاهای من نمیشه چون ،
رویایی ترین کسی که میخواستم تو بودی ...
جسمم کنار اون میخوابه اما ،
افکارم در کنار تو .

ســـالهـــا بعــد

بی هوا وقتی یادت میوفتم ،
... فقط به این فکر میکنم که خوشبختی یا نه!؟ ....
شاید اسم تورو گداشتم روی پسرم ،
سالها بعد ،
من زنیم که از عذاب وجدان داره میمیره ،
زنی که به تو فکر میکنه اما ، کنار یک مرد دیگست ،
زنی که به دوست داشتن های مرد دیگه پاسخ میده اما ،
نه از ته دل ...

ســالـــهــا بـــعــد

وقتی همه خوابن ،
میرم تو آشپزخونه و یه سیگار روشن میکنم ،
تو اون نور کم سوی چراغ خواب به تو فکر میکنم ...
از سیگارم کام های عمیق میگیرم ،
و به این فکر میکنم که زندگیم چجوری میشد اگه تو همسرم بودی ؟
در حالی که دارم تو فکرت غرق میشم ، سیگارم رو به اتمامه ،
و من ،
با عذاب و با دلی پر از غم ،
باید برم کنار مردی بخوابم که همیشه ارزو میکنم تو جای اون بودی ...
سالها بعد این موقع ،
تو کنار کسی هستی که دوستش داری اما ،
من کنار كسیم که ،
فقط باهاش هم خونم ...

ســالــهــا بعــد

زنیم با موهای سفید و چهره ای خسته ...
زنی که خیلی ها میشناسنش اما ،
اون با هیچکس جز یاد تو آشنا نیست...

.

علی بازدید : 11 یکشنبه 22 تیر 1393 نظرات (1)

\"\"

 

 

 

گاهی حــــرف ها وزن ندارد …
ریتم ندارد …
آهنگ ندارد …
اما خوب گوش کن …
درد دارند …
.
.
.
تاریکی اتاقم شکسته می شود با نوری ضعیف …
لرزشی روی میز کنار تختم میفتد …
از این صدا متنفر بودم اما …
چشم هایم را میمالم …
new message …
تا لود شود آرزو می کنم … کاش تو باشی …
سکوت می کنم ، آرزوی بی جایی بود !!
.
.
.
یــــــــک روز
به خودت می آیـــــی
آن روز می فهمـــــی خــــــودت را
به پـــــای کســـی کـــــه هیـــــچ وقــــت
پیـــــشت نبـــــــوده ، پیـــــر کــــردی …
.
.
.
هر آهنگی که گوش میدهم
به هر زبانی که باشد
بغضم را میشکند …
نمی دانم
بغضم به چند زبان زنده دنیا مسلط است …
.
.
.
آرزوهایم هوایی میشوند …!
به باد میروند …!
دود میشنود …!
حس میکنم معتاد حسرت هایم شده ام…!

.

علی بازدید : 9 یکشنبه 22 تیر 1393 نظرات (1)




آغوش تو که باشد...



خواب دیگر بهانه ای برای خستگی نیست...!


و تپش های قلبت میشود لالایی کودکانه ام...


کنارم بمان...


میخواهم..


صبح چشمانم


در نگاه تو...بیدار شود..!!

علی بازدید : 12 یکشنبه 22 تیر 1393 نظرات (0)
n6eyumuqbbpylknf0ony.jpg

رفتنـــت ..


نبودنت !


نــ ـ ــآمردیــت ,


نـﮧ اذیتـم کردُ نـﮧ حتـﮯ , ثآنیـه اﮮ , برآم سوآل شد !


فقــــــط ..


یـڪ بغض خفـه ام میکنــد ..


چگونـﮧ نگآهــت کرد ؟؟


ڪـﮧ مرآ تنهــآ گذآشتـﮯ ...

علی بازدید : 17 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

حدودای ساعت ۱۰ صبح بود داشتم تو چند تا کوچه بالاتر از خونمون قدم میزدم ؛

 

 

از سر بی حوصلگی هر چیزی توجه منو به خودش جلب میکرد !

 

یهو چشم  به حجله عزایی که کنار در یکی از خونه ها برپا شده بود افتاد !

 

اصولا از این لحظه ها خوشم نمیومد و همش با عجله صحنه رو ترک میکردم . . .

 

اما اینبار با بقیه دفعات یه فرقایی داشت !

 

رو حجله عکس یه جوون ۱۶ / ۱۷ ساله چسبیده بود !

 

دوروبر حجله چهار پنج نفر از رفیق هاش که اونام کم سن و سال بودن زانو غم گرفته بودن !

 

دلم نیومد ساده بگذرمو برم !

 

رفتم نزدیک تر باهاشون دست دادمو تسلیت گفتم . . .

علی بازدید : 7 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (1)
http://upcity.ir/images2/36063195179445821879.jpg

گریه ی یک مرد اشک نداره... 

 

صدای هق هق نداره... 

 

صدای شکستن مثله شکستنه شیشه نداره... 

 

کسی گریه ی یک مرد را نمیبینه... 

  

گریه ی مرد قرمزیه چشم نداره... 

 

گریه ی یک مرد زیاد طول نمیکشه... 

 

گریه ی یک مرد با ( آ ) شروع میشه... 

 

گریه ی یک مرد با ( ه ) تموم میشه... 

 

اما ( آه ) یک مرد هم شنیده نمیشه... 

 

این فقط فقط و فقط خود اونه که میدونه داره گریه میکنه...


به سلامتیه تمام مردهای پر دردی که زندگی داره از پا درشون

میاره اما کسی نمیتونه گریشونو ببینه... 

علی بازدید : 5 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

دارو خانه ها را بیهوده نگردید

درمان ندارد

درد را از هر سو که بخوانی درد است


آینه « نامرد » را « درمان » می کند


و درد همچنان درد است

 هرچه تلاش کنی، گرگ ، گرگ است

 از هر طرف بخوانی آدم نمی شود

 و نان ، نان...

 خودت را به در و دیوار بزنی

داروخانه ها را زیر و رو کنی، پزشک ها کلافه شوند،

 درد ، درد است و دود همان دود...

 چه در هوا استنشاق اش کنی چه از فیلتر سیگار در ریه هایت نفوذکند...  فرقی

 

نمی کند.

علی بازدید : 8 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

خداوند

 قلب به ما هدیه دادتا با آن احساس کنیم

مغز را آفرید تا با آن تفسیر کنیم،

زبان بخشید تا بیان کنیم،که باید احساس کردو به زبان آورد

زیبایی باهم بودن را

 

تا لایق احساسی فراتر از احساسها(عشق)شویم. 

علی بازدید : 8 چهارشنبه 18 تیر 1393 نظرات (0)

خیلیا از تنـــــــــهایی میــــــنویسن...

خیلــــــیا میگن تنهایی بده...

خیلـــــیا دااااد میزنن از جدایــــــــــــــی

خیــــــــــلیا میگن شکســــــــت عشــــــــــــقی.

خیـــــلـیا از خیانـــــــــت میگــــــــــــن

میـــــگن و اشــــک میــــریزن

من به همــــــــــــه ی این خیلیـــــــــــا میگم

باوور کنید حــــــــــس بــــــــــدتری هم هســـــــــــــــــت

باور کنیــــــــــــــــــد!!!

بــــایـــد مــــــــــــرد باشـــــــــی

باید زندگی تو مروور کنی

آره عاشـــــــــقی.....

عاشــــــــــــــق

زنــــدگیته این عشــــــق

نه تنــــــــهایی ، نه شکســــــــــــت خوردی نه 

خســــــته ای

 نه جـــــــــــدا شدی

نه نه نـــــــــــــــــــــــــــــــه

همه چی خوووبـــــــــــه

غیــــــــــــر یه چی!!!!

میخوااام تنــــهایی رو معنا کنم....

تنـــــهایی....نشســــــتی ی جـــــا

از صبــــــــــح از خووونـــــه زدی بیرون....

مثــــــــه دیــــوونه ها راه میری.بـــی هـــدف....

بی مقصــــد...

 زدی ب کـــــوه که ابــــهـــتـــش آروومــــــت کنه

سیـــــگار کشیــــدی 

امـــــا......

فقـــــط و فقــــــــط فکـــــرت به ی چیـــــزه....

عشـــــــقت

غیــــــــــــرت و مــــردونگیـــــــت داره خفــــــــــــه ات میکنه

غـــــــرور گذاشتی کنار

ی گوووشه ای افتادی ،

مثـــــه ی تیـــــکه گوشــــت و چشـــــات پـــره

فقط به ی چیز فکر میکنی

 به ایـــــن که

 خواســـــتـــــگار به عشـــــقت چــــــی میگه!!!

آره پشـــــت مردوونــــــت میلرزه

وقتی هر لحظه فکر میکـــــنیی غریـــبه

به عشـــــقت چی میگه

 اووونـــم راجع به چـــــی...........زندگی مشـــترک

آره.....

فــــقط همین

باید مـــــرد باشــــــی

بایـــــــد عاشــــــق باشـــــــــــی

ی عاشــــــق واقعی

باید روحـــــــشو بخوای

تا بفهمـــــــی چــــــــی میـــــکشـــــــــــــــــم.

همـــــه ی ایـــــنا رو باید غورت بــــدی

حـــــتی اگه گلـــــوتو خفه کنــــه

بایـــــد هضمــــــش کنی

بایــــــد آمـــاده کنی خودتو مـــــرد

بایــــد ساکـــــــت باشــــــی

بایـــــد

خودتو بزنی به اوو راه

بایــــد طاقـــــــت بیاااری

توو یه مررردی

مثه مــــــن

منـــــی کـــه دارم خودم جمع و جوور میکنم...

کمی ب خودم استحکام میـــــدم

که شـــــب بشـــــم

تکیـــه گاهه عشــــــقم

بغـــــلش کنم

اووون حرفااشـــــو بزنـــه و مـــن آرومـــــش کنـــــم

او از خواســــتگارش بگه و من دردمــــو ب رووم نیارم

لبخند بزنـــــم و بی بهــــونه ببوســـــــش

تا احــــــساس امــــنیت کنـــه

 

آره ایــــن عشــــق ورزیـــدنه بــــرا ی مــــــرد

خــــــوده عشــــــقه.

.

.

حس تـــرس ازدست دادنت را

همه ی آنهایی که مرانگاه میـــکنند میفهمند

که من حسود هستم !!

وهمه آنهایی که تورانگاه میکنـــند

آه....

لعنـــــــــت به آنهایی که تورانگاه میـــکنند .

 

 

ی مـــــــرد ، ی شـــــــهر

 

والســـــــــلام

تعداد صفحات : 2

درباره ما

تنظیم فونت

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$_________________________$$ $$_______$$$$$$$$$$________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_________$$$$$$__________$$ $$_______$$$$$$$$$$________$$ $$_________________________$$ $$_________________________$$ $$____$$$$$_______$$$$$____$$ $$__$$$$$$$$$___$$$$$$$$$__$$ $$_$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$_$$ $$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$$ $$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$ $$____$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$ $$______$$$$$$$$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$________$$ $$_________$$$$$$$_________$$ $$__________$$$$$__________$$ $$___________$$$___________$$ $$____________$____________$$ $$_________________________$$ $$_________________________$$ $$_$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$_$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$_________$$$$$___$$ $$___$$$$$$_______$$$$$$___$$ $$____$$$$$$_____$$$$$$____$$ $$______$$$$$$$$$$$$$______$$ $$________$$$$$$$$$________$$ $$_________________________$$ $$_________________________$$ $$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ .♥ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ ________________@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ __@@@@@@@@@@@@@@ ___________________ _________@@@@@@@ _____@@@@@@@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ _@@@@@___________@@@@@ __@@@@@_________@@@@@ ___@@@@@______@@@@@ ______@@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@ _____________________________ __@@@@@____________@@@@@ ___@@@@@__________@@@@@ ____@@@@@________@@@@@ _____@@@@@______@@@@@ ______@@@@@____@@@@@ _______@@@@@__@@@@@ ________@@@@@@@@@@ _________@@@@@@@@@ __________@@@@@@@@ ___________@@@@@@@ ____________@@@@@@ ________________________ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ _________________@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ ____@@@@@@@@@@@@@ www.Ghaleb-fa.blogfa.com

دریافت کد

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 5
  • بازدید کلی : 1,332
  • کدهای اختصاصی

  • کد نمایش افراد آنلاین
  • ابزار رایگان وبلاگ

    جاوا اسكریپت


    مرجع وبلاگ نویسان جوان

    قفل راست کلیک



    کد متحرک سازی عنوان وب

    کد چرخش عکس

    ابزار وبلاگ



    www.Ghaleb-fa.blogfa.com www.Ghaleb-fa.blogfa.com www.Ghaleb-fa.blogfa.com www.Ghaleb-fa.blogfa.com www.Ghaleb-fa.blogfa.com